وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

نفس را مشغول بدار
که اگر آن را مشغول نکنی
او تو را مشغول می کند

------------------------
با همه باش ولی بی همه باش .

با همه بودن بلحاظ اینکه مخلوق
خدایند و خداست دارد خدایی می کند.

بی همه بودن یعنی از جهت حدود و
قیودشان دوری جستن است که
انسان را برای دنیایشان می خواهند
و در محدوده حدودشان خطرناکند.



حضرت علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (حفظه الله)

پیوندها

بسم الله الرحمن الرحیم

در حدیثی داریم : «یونس بن ظبیان از شاگرادن امام جعفر صادق(ع)، نقل می کند که داخل شدم بر آن حضرت و گفتم هشام بن الحکم یک حرف بزرگی میزند،  او گمان می کند خداوند جسم است . حضرت فرمودند: استدلالش چیست؟ گفتم می گوید اشیاء دو گونه اند، یا جسم است یا فعلی است که از جسم صادر می شود و جایز نیست که ما خداوند را فعل بنامیم ولی می توانیم بگوئیم خداوند فاعل است، پس خداوند جسم است . حضرت فرمودند: آیا هشام نمی داند که جسم محدود و متناهی است ؟ صورت هم محدود و متناهی است ؟ وقتی احتمال حد در مورد شیءی رفت، احتمال زیاده و نقصان هم در آن شیء میرود و وقتی شیء دچار زیاده و نقصان باشد پس مخلوق است . خداوند نه جسم است و نه صورت . او تجسم بخش اجسام است و صورتگری کننده صور است . نه نقصی پیدا می کند و نه زیاده می شود . اگر آنطوری که برای خدا می گویند که جسم است پس فرقی بین خالق و مخلوق نیست ، و بین انشاء کننده و انشاء شده فرقی باقی نمی ماند . لکن خداوند انشاء کننده ا ست و فرق است بین کسی که تجسم بخشیده و صورتگری کرده و انشاء کرده و این در حالی است که او شبیه به هیچ چیز نیست و هیچ چیز نیز شبیه به او نیست .»

 

به همین طبیعت و اشیاء آن دقت کنید . آیا طبیعت یک چیزی است و ابر یک چیز دیگر است ؟ آیا طبیعت یک چیزی است و باران یک چیز دیگر است ؟ آیا طبیعت یک چیز است و جنگل یک چیز دیگر است ؟ و ... همه اینها مظاهر طبیعت هستند، طبیعت که جدای از اینها نیست .

این عالم فعل خداوند است . شب و روز، باران، فلک و ملک و ... همه فعل خداست .

خداوند در همه چیز حاضر است ولی محدود به آن چیز نیست .

یک حقیقت است که همه مخلوقات جلوات او هستند و او لایتناهی است .

بعضی ها معتقدند به حلول و اتحاد هستند . بطور مثال می گویند: خداوند در این جسم حلول کرده یا با این جسم متحد شده است . هر دو این نظریه، کفر است .

حلول و اتحاد اینجا محال است

که در وحدت دویی عین ضلال است (محمود شبستری)

ما گفتیم که وجود یکی بیش نیست، چگونه این وجود می خواهد با دیگری متحد بشود ؟ غیر از او نیست که بخواهد با او متحد شود . غیر از او نیست که بخواهد در او فرو برود .

حلول و اتحاد وقتی است که شما اشیاء را مستقل بدانید و بعد خداوند را لایتناهی تصور کنید .

مخلوقات جلوات حق اند . جن و ملک و آسمان و زمین و فلک همه مظاهر حق هستند . یکی جلوه جمال یا جلال است ، یکی جلوه قهر است، یکی جلوه لطف است، و اگر غیر از این ببینی خداوند را حادث دانسته ای .

خداوند تجزیه نمی شود، یعنی جزء بر نمی دارد . دست من جزئی از من است، لذا با پای من که جزء دیگری از من است فرق می کند . یک ساختمان را در نظر بگیرید، این دیوار یک جزء آن است و سقف آن جزء دیگر و زمینش و حیاطش و آشپزخانه اش، اجزاء آن ساختمان هستند .

آیا برای خداوند هم می توان اجزاء قائل شد و بگوئیم این جزئی از خداست ؟ اگر برای چیزی اجزاء قائل بشویم یعنی آن چیز، قابل به زیاده و نقصان و تقسیم بندی می شود . وقتی شما به انگشت من اشاره می کنید به کل من اشاره نکرده اید، اما خداوند به این گونه نیست که اگر به یک گوشه ای از خداوند اشاره کنی با بقیه خداوند فرقی داشته باشد و قابل تَجزی باشد . به هر جایی که نگاه کنی همه خدا آنجاست .

حضرت رسول (ص) می فرمایند: «من عرفه نفسه فقد عرف ربه» (کسی که خودش را بشناسد، خدای خودش را می شناسد) .

جسم ما قابل تجزی است، یعنی شنوایی ما غیر از بینایی ماست، بینایی غیر از بویایی است، بویایی غیر از چشایی است . اما در نفس «النفس فی وحدتها کل القوی» (نفس در مقام وحدت خودش همه قواست) . در نفس، دیدن و شنیدن و بویایی و چشایی و لامسه با هم فرقی نمی کند . نفس با همه وجودش شنواست، همه وجودش بیناست، همه وجودش بویاست . در حالی که در بدن، همه این اعضاء با هم متفاوت هستند . نفس قابل تجزی نیست .

«وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ ...» (و او کسى است که هم در آسمان خداست و هم در زمین خداست) زخرف/84

در حالی که در ما، پایمان روی زمین و سرمان در آسمان است . خداوند در عین لایتناهی بودن، در همه جا و با همه اسماء و صفاتش هست .

اگر خداوند دارای حد باشد، پس بین خالق و مخلوق چه فرقی بود؟ عامه فکر می کنند خالق مانند خودشان است، فقط بزرگتر از آنهاست . این حکایت آن مورچه ای است که فکر می کرد خدا هم مانند اوست فقط شاخکهای بزرگتری دارد .

اگر خداوند را محدود بدانیم، بین انشاء کننده و انشاء شده چه تفاوتی هست ؟ انشاء شده دارای صفاتی است که خداوند آنرا ندارد . انشاء شده دارای صفات گرسنگی، تشنگی، ترس، خواب، حرص و ... است و او منزه از محدودیت در این صفات است . خداوند خالق جسم است، پس نمی تواند دارای جسم باشد و او (لیس کمثله شیء) مانند هیچ چیزی نیست .


علیرضا مترصد

وحدت وجود

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی