وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

نفس را مشغول بدار
که اگر آن را مشغول نکنی
او تو را مشغول می کند

------------------------
با همه باش ولی بی همه باش .

با همه بودن بلحاظ اینکه مخلوق
خدایند و خداست دارد خدایی می کند.

بی همه بودن یعنی از جهت حدود و
قیودشان دوری جستن است که
انسان را برای دنیایشان می خواهند
و در محدوده حدودشان خطرناکند.



حضرت علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (حفظه الله)

پیوندها

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از چیزهایی که همیشه مشهود ماست و ما به آن توجه نداریم، بحث حرکت است . مانند آمد و رفت شب و روز . وقتی مبداء این حرکت را بررسی می کنیم می بینیم که حرکت زمین به دور خودش باعث پیدایش این شب و روز می شود . اگر زمین ثابت بود این شب و روز بوجود نمی آمد . از حرکت زمین به دور خورشید فصول بوجود می آید و از آن طرف کره ماه را می بینیم که به دور زمین در حال حرکت است .

وقتی به انسان نگاه می کنیم متوجه می شویم که انسان حرکت های مکانی انجام می دهد، از جایی به جای دیگر می رود . نه تنها انسان بلکه حیوانات هم در حال حرکت هستند، ابرها در حرکتند و ...

فلاسفه حرکت را به سه گونه بیان کرده اند :

حرکت طبیعی : مانند سنگی که از بالای کوه رها می شود، طبیعتاً به سمت پائین می آید . آتش وقتی روشن می شود دود آن به طرف بالا حرکت می کند .

حرکت قصری: این حرکت بر خلاف حرکت طبیعی است . مانند اینکه شما توپی را که پُر از باد است به زور داخل آب کنید . یا سنگی را به هوا پرتاب کنید .

حرکت ارادی: حرکتی که با اراده انجام می گیرد . مانند راه رفتن انسان یا حیوان . البته حرکت قصری به وجهی حرکت ارادی است چرا که با یک اراده ای حرکتی خلاف حرکت طبیعی انجام می شود .

حرکت، خروج از قوه به سوی فعل است . وقتی یک شیء از قوه به فعل منتقل می شود می گوئیم آن شیء حرکت می کند . یعنی از نداری، یک چیزی را دارا می شود . درخت، وقتی نمو و رشد می کند در حال حرکت است ، این درخت در حرکت، فضایی را اشغال می کند که قبلاً آن را اشغال نکرده بود. این درخت با حرکت، در حال کسب وضعیتی است که قبلاً این وضعیت را نداشت . یک سیب اول سبز و دارای مزه تلخ است ولی با شروع حرکت، رنگ سیب از سبز به زردی و از زردی به قرمز متمایل می شود و مزه سیب هم از تلخی به سوی شیرینی حرکت می کند . این سیب دارد از قوه به سوی فعل خارج می شود، چیزی را که نداشت دارا می شود.

پرنده ای که تخم می گذارد، اگر به آن توجه کنید می بیند درون تخم، یک سفیده و یک زرده است، ولی وقتی این تخم، در دمای بدن پرنده قرار می گیرد در درون تخم، حرکت بوجود می آید، یعنی آهسته آهسته موادی که در درون تخم هستند ترکیب شده و به یک جوجه تبدیل می شود. این حرکت آهسته آهسته از قوه به فعلیت رسیده و وقتی به آن حد از رشد رسید تخم را شکسته و از آن بیرون می آید تا اینکه به یک پرنده کامل می رسد .

خود ما هم حرکت نمایی داریم، ما یک نطفه بودیم، این نطفه وقتی در زهدان مادر قرار گرفت و شرایط زیست محیطی آن آماده شد شروع به حرکت می کند و در درونش تحول و رسیدن از قوه به فعلیت صورت می پذیرد تا تبدیل به یک جنین می شود که بعد از طی مراحلی بصورت یک بچه کامل در می آید . وقتی کامل شد می تواند از زهدان مادر خارج شود. بعد از تولد در این جهان به حرکت خودش ادامه می دهد و الان به این نقطه در زندگی رسیده ایم .

پس با حرکت، یک نطفه تبدیل به انسان شد . ما اگر نقطه اول که همان نطفه است را با یک انسان بالغ در نظر بگیریم، حرکتی که در اینجا صورت گرفته چه مقدار بوده ؟ چه میزان قوه به فعل تبدیل شده ؟ این نطفه چه مسیری را طی کرده تا بدینجا برسد ؟

شما هسته پرتغالی را در زمین می کارید. از زمان کاشت تا زمانی که این هسته تبدیل به یک درخت پرتغال می شود چه میزان حرکت از قوه به فعل صورت گرفته تا این درخت به بار بنشیند ؟

حرکت، یک امر دائمی است و در آن سکون و آرامش نداریم . از قوه به فعل یعنی از نداشتن به داشتن می رسد.

حرکت، مال نداشتن است، اگر چیزی دارا باشد دیگر حرکت معنا ندارد . اگر سکون در این عالم بود آیا چیزی به وجود می آمد ؟ وقتی چیزی به وجود می آید، یعنی از نداشتن به داشتن رسیده ، پس می شود حرکت . همه چیز با حرکت به وجود می آید .

شما همین صدایی را که به گوش شما میرسد را توجه کنید، هوا از ریه من خارج شده و با مقاطع حروف برخورد کرده و ارتعاش ایجاد می کند و با حرکت و تموج هوا به پرده گوش شما برخورد کرده و با حرکت، سلسله اعصاب گوش تحریک شده و پیغام عصبی با حرکت به مغز رسیده و نفس آنرا درک می کند .

حرکت دائم هوا در زمین را توجه کنید، هوای گرم به سمت بالا و هوای سرد به پائین منتقل می شود که اگر همین حرکت هوا صورت نمی گرفت همه موجودات در زمین به علت گرما می سوختند . از همین حرکت و جابجایی هوا، باد به وجود می آید .

پس عالم یک پارچه در حرکت است . از همین حرکت، زمان به وجود می آید و گذشته و آینده معنا پیدا می کند . خروج از قوه به فعل، یعنی زمانی که در قوه بود و بعد زمانی که به فعلیت رسید ، پس قبل و بعد به وجود می آید .

شما وقتی به یک درخت نگاه می کنید، شاید حرکت آنرا متوجه نشوید چون آهسته و آرام است ولی دائماً این درخت در حال حرکت است . وجود من و شما هم در حرکتند، سلولهای ما در سوخت و ساز و در حرکت هستن. از بالاترین نقطه افلاک تا ریزترین نقطه خاک می بینیم که همه در حرکت هستند . از همین حرکت است که همه چیز بوجود می آید .

عالم یعنی حرکت .

شما وقتی شعله یک شمع را می بینید، دائم در حرکت است و ثابت نیست . این شعله دائم در حال عوض شدن است، شعله، دائماً تبدیل به انرژی می شود، یک شعله می رود و ماده سوختنی دیگری جای او می نشیند و می شود شعله جدید، اما چون این امر پیوسته است شما این شعله را فکر می کنید که یک چیز است در حالی که این شعله در حال حرکت و جابجایی است .

همین سنگهای قیمتی مانند عقیق، یاقوت، زمرد و ... که در معادن است و یا وجود نفت در اعماق زمین، همه بر اثر حرکت، تبدیل به مواد عالی شده و از صورتی به صورت دیگر در آمده اند .

پس عالم حرکت است، اما باید پرسید حرکت دهنده کیست ؟ چه چیزی ما را حرکت می دهد ؟ و به کدام سو ما را می برد ؟

شما می بینید که یک گل اول شکوفه بود و وقتی بر اثر حرکت این شکوفه تبدیل به یک گل می شود صورت شکوفه از بین می رود . وقتی یک تخم تبدیل به جوجه شد صورت آن تخم از بین می رود. پس بر اثر حرکت شیء قبلی نیست و می شود شیء بعدی، و آن شیء بعدی وقتی حرکت می کند می شود یک شیء دیگر که قبلی نیست . اما در همه عالم که حرکت آنرا در برگرفته، می بینیم که چیز ثابتی نداریم که بگوئیم این همان قبلی است جز نفس ما که ثابت است . من همانی هستم که بچه بودم . این «من» ثابت است و وقتی «من» ثابت است یعنی ماده نیست . وجود ماده یعنی حرکت و حرکت یعنی ناپایداری و بی قراری و هیچ چیزی برقرار نیست .

حضرت علی (ع) می فرمایند : « لِدوا للموتِ و اجْمَعوا لِلفَناءِ وَ ابنُو لِلْخَرابِ» (بزایید برای مُردن و گرد آورید برای نابود گشتن و بنا کنید برای ویران شدن) نهج البلاغه/حکمت 127

وقتی یک روزی بنایی را برپا می کنید، یک روزی هم آن بنا ویران می شود چون عالم در حال تغییر و تبدُل است .

پادشاهی بر اریکه قدرت بود و می گفت چه خوب بود که پادشاهی دائمی بود . وزیر عاقل به پادشاه گفت ای قبله عالم، اگر پادشاهی دائمی بود که به شما نمی رسید و شما هم روزی به کنار خواهی رفت .

روزی سلامت و شادابی و روز دگر مریض و افسرده ای، روزی جوان و روز دگر پیر و فرتوت ، هیچ چیزی در این عالم ثبوت ندارد و دَم به دَم در حال عوض شدن است .

دانشمندان می گویند هر چند سال یکبار سلولهای بدن ما می میرند و سلولهای جدید جایگزین می شوند . اگر من فقط این بدن بودم پس من هم باید عوض می شدم در حالی که من ثابتم و هستم . کمالات به من افزوده شده اما «من» ثابت است .

حرکت یعنی خروج از قوه به سوی فعل، یعنی دارا شدن پس از نداری، از نداری به دارایی رسیدن، از نقص به کمال رسیدن . عالمی که خود هیچ ندارد، برای دارا شدن و به کمال رسیدن باید از دیگری بگیرد، و آن دیگری کیست که دارای کمالات و دارایی است ؟

حضرت علامه حسن زاده (حفظه الله) می فرمودند: اگر شما از درخت سیب بپرسید که شما از کجا میدانی که باید این برگها را به این شکل درست کنی ؟ همه یک شکل و یک فرم و بعد برای میوه ات از مواد خاصی در خاک استفاده و ترکیب کنی تا بشود این سیب خوشمزه . از درخت پاسخ می شنوی: از مادرت بپرس، وقتی تو یک قطره آبی در رحم او بودی، چگونه ترا صورتگری کرد ؟ مادرت پاسخ میدهد: من نمی دانم . پس من درخت هم نمی دانم .

یک تخم مرغ و مسیری را که این زرده و سفیده طی می کند تا به یک جوجه زیبا تبدیل بشود، صراط مستقیم این جوجه است .

هر موجودی یک صراط مستقیم مخصوص به خود را دارد، که در آن صراط حرکت می کنند بدون اینکه خودشان متوجه باشند .

به این نکته بسیار مهم توجه کنید: همانطور که گفتیم حرکت، دائمی بود پس آن کسی که این عالم را هدایت می کند، دائماً در حال هدایت است .

این تصور پیش نیاید که یک روزی خدا آسمان و زمین را آفریده و تمام شده ، خدا، لحظه به لحظه و آن به آن همه موجودات عالم را در مسیر خودشان پیش می برد . وگرنه مثلاً درخت انار از کجا می داند که برگهایش باید چگونه باشد ؟ همه موجودات عالم از خودشان بی خبرند، هیچ کس نمی داند چرا من اینگونه شدم و چرا این شکلی شدم . به هر جای این عالم که نگاه می کنی حیرت در حیرت است .

حرکت یعنی خروج از قوه به سوی فعل و گفتیم که موجودات دارای کمال نبودند و وقتی خودشان کمالی ندارند پس این کمال را از کس دیگری گرفته اند و دیگری هم که این کمال را داده از روی حکمت داده است .

اگر چشم ما در زیر چونه و یا کف پا بود چه اتفاقی می افتاد؟ به مو و ابروی خودتان دقت کنید ، اگر مو را رها کنید تا زمین رشد می کند ولی ابرو با اینکه همجنس موی شماست و چهار انگشت از موی شما پائین تر است اما رشد نمی کند، مژه هم رشد نمی کند . وقتی به مژه ها دقیق می شوید می بینید که این مژه ها یکی در میان است و وقتی شما خوابید این مژه ها روی هم قرار می گیرند مانند دو پنجه ای که در هم فشرده می شود و به همین علت هیچ منفذی باز نیست که پشه ای بتواند نیش خود را درون مردمک چشم شما فرو کند .

پس معلوم می شود که این مُخرج (خارج کننده) از نقص به سوی کمال دارای علم و حکمت است . این مُخرج، همه ذرات و موجودات عالم را در مسیر خودشان حرکت و دَم به دَم به آنها فیض می دهد و هیچ لحظه ای از آنها جدا نیست چون این حرکت دائمی است . خدا لحظه به لحظه این عالم را حرکت می دهد، خدا لحظه به لحظه با شماست که شما می توانی نفس بکشی، باشی، رشد کنی و  حق تعالی دَم به دَم با همه موجودات عالم، حضور دارد .

پس یک مُخرجی، نطفه را در مسیری قرار داده و کمالاتی داده که دارا نبود و به مرتبه ای رسانده که می گویم «من» . این مُخرج، من را در مسیرهای مختلف پرورش و تکامل داده و احساساتی در من بوجود آورده (گرسنگی، تشنگی، ترس، حسادت و ...) بعد به مرتبه بالاتر رفته و قوه شهوت و هم جنس خواهی را به وجود آورده، تا اینکه به مرتبه ای رسیده ام که الان هستم .

این مُخرج، همه عالم را در مسیرهای مخصوص به خود حرکت می دهد و این حرکت همه دارای نظم است .

پس این مُخرج، دارای قدرت مطلق هم هست و علم دارد و حیات دارد . بلکه حیات کل شیء از اوست، زندگی همه اشیاء از اوست . این مُخرج، با حرکت، صفت کمالیه ای را به ما میدهد، که باید خودش دارا باشد .


علیرضا مترصد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی