بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسات قبل
گفتیم که ماده ظلمت است، تفرق و کثرت است، یک هویت واحده در ماده نداریم که آن علم
یا معلوم بخواهد در نزد او حاضر بشود و چون ما حضور و منیت را برای خود درک می
کنیم، از اینجا فهمیدیم که نفس ما ماده نیست . و اگر این برهان را خوب متوجه بشویم
که ماده حضور ندارد به این نتیجه می رسیم که کلیه ادراکات ما اعم از حسی، خیالی،
وهمی و عقلی مجرد از ماده است . در ادراک ما حضور میخواهیم، باید آن شیء نزد من
حاضر شود و ماده اصلاً «من» ندارد . پس هر موجودی که درک دارد ولو درکش اندک باشد،
نفس مجرد از ماده دارد . مثلاً کرم خاکی فقط دارای حس لامسه است و دارای نفس بسیار
ضعیفی است ولی چون همان کرم هم درک می کند پس نفس مجرد از ماده دارد . ادراکات
احتیاج به تجرد دارند .
بالاترین مرتبه
ادراک، ادراک عقلی است که معانی مجرد از ماده را درک می کند .
وقتی یک درخت را
می بینیم، این یک ادراک حسی است، اگر صورت این درخت را در ذهنمان حاضر کنیم، این
یک ادراک خیالی است، اگر معنی درخت را ذهن حاضر می کنیم، این دیگر یک مفهوم کلی
است و معلوم نیست درخت انجیر است، درخت انگور است و ... بلکه معنی درخت هم درخت
انگور را شامل می شود هم درخت انجیر و ... همه درختهای عالم را . چون معنی درخت
کلی است و جزئی نیست و این معنا و مفهوم احتیاج به ظرف دارد و این ظرف باید هم سنخ
خودش باشد یعنی باید مجرد از ماده باشد .
امام علی (ع) در
حکمت 205 نهج البلاغه می فرمایند: کُلُّ وِعَاء
یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ (هر
ظرفى بر اثر قرار دادن چیزى در آن از وسعتش کاسته مى شود مگر پیمانه علم که هرقدر
از دانش در آن جاى گیرد وسعتش افزون مى گردد! )
این حدیث خودش دلیل
بر تجرد نفس است چون هر ظرف مادی اگر چیزی درونش بریزیم پُر می شود ولی نفس برعکس
بزرگتر می شود، یعنی وقتی شما علم کسب می کنید نفس قوت می گیرد تا علوم بالاتری را
بفهمید.
بزرگ شدن ظرف علم
تا کجا ندارد و هر چه درونش بریزی بزرگ تر می شود . این مرتبه را مقام لایقفی نفس
می گویند . یقفی از وقف یعنی ایستادن می آید، می گوید (لا یقفی) یعنی هیچ جا نمی
ایستد . نفس به جایی نمی رسد که بگوید دیگر من گنجایش ندارم . هرچه نفس، علم کسب
کند باز هم بیشتر می تواند بگیرد . به این مرتبه مقام فوق تجرد عقلانی نفس هم می
گویند . یعنی گذشته از اینکه تجرد عقلی دارد مقام لایقفی هم دارد.
قلب مؤمن وسیع بی حد است، یعنی از آسمان و زمین هم
بزرگتر است .
عارفی هست به نام بایزید بسطامی که فرموده است: اگر
عرش (آسمان و زمین در عرش است) و آن چیزی که در حول آن است هزار هزار برابر بشود و
در زاویه ای از زوایای قلب عارف قرار بگیرد ، عارف آنرا احساس نمی کند .
جناب ابن عربی می گوید این جناب بایزید از مقام خودش
خبر داده والا عارف بزرگتر از این حرفهاست.
لذا الان متوجه می شویم وقتی که می گوئیم امام معصوم
محیط بر همه عوالم است یعنی چی .
نفس ما مجرد بسیط است،
یعنی مرکب نیست . مرکب یعنی شیء که ترکیب شده باشد . بدن ما مرکب است از اعضاء
(دست، پا، سر، شکم) که شده اند یک بدن . و دست من هم ترکیب شده است از رگ و پوست و
استخوان و گوشت. ماده، مرکب و ترکیب شده است .
حتی عناصر مانند طلا هم
با اینکه مرکب نیستند ولی از اجزاء کوچکتری تشکیل شده است . طلا ترکیب عنصری ندارد
ولی ترکیب ملکولی دارد .
در ماده اگر ذرات از هم
فاصله بگیرند باعث فساد و نیستی می شوند . مثلا اگر کربن و آهن را از فولاد جدا
کنیم دیگر فولاد نداریم . حتی عناصر را اگر ذراتش را از هم جدا کنیم دیگر آن عنصر
را نداریم .
نفس چون مجرد و بسیط است
اجزائش از هم فاصله نمی گیرند تا باعث فساد و نیستی شود . هر چیزی که مجرد از ماده
هست نیست شدنی نیست، جاوید و برقرار است . من، شما و همگی جاوید هستیم و از بین
رفتنی نیستیم . پس مرگ نیستی نیست، مرگ نابودی نیست و انسان هست که هست، و این هست
را امتداد بدهید تا بی نهایت . از همین جا اثبات می کنیم معاد و روز جزا را .
اثبات کردیم که علم،
مجرد از ماده است و معلومات ما مجرد از ماده هستند پس نتیجه می گیریم علوم ما هم
فنا ناپذیر اند .
پس
ادراک، مجرد از ماده است. به همین لحاظ نفوس حیوانات هم چون درک دارند فنا ناپذیر
هستند .
وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (و هنگامی که
وحوش "و طیور نیز به عرصه قیامت" محشور شوند) تکویر/5
بدن انسان مثل عینکی است
که به چشم شماست . کسی که چشمش ضعیف است نمی تواند اشیاء را درست ببیند . ولی آیا
شما می توانید بگوئید که این عینک است که دارد می بیند ؟ این عینک یک واسطه است،
عینک نمی بیند بلکه این منم که دارم می بینم ولی اگر این عینک نباشد نمی توانم
ببینم . روح شما هم به واسطه این بدن می تواند با دنیای ماده ارتباط بگیرد .
مرگ قطع ارتباط روح با
بدن است . با مرگ ادراکات انسان عوض می شود. همانطور که وقتی خواب می بینید خود را
در بدنی می بینید که مربوط به عالم برزخی است . نفس در هر عالمی قرار بگیرد بدن
همان عالم را دارد . بدنی که به واسطه آن، همان عالم را درک می کند . شما وقتی در
رحم مادر بودید همان محدوده رحم را درک می کردید، وقتی از رحم مادر زائیده شدید
یعنی مُردید و به عالم ماده متولد شدید و وقتی از عالم ماده بمیرید به عالم دیگری
زنده می شوید . همانطور که الان حاضر نیستید به رحم مادر برگردید، بعد از متولد
شدن در برزخ هم دیگر حاضر نیستید به عالم ماده برگردید .کسانی از مرگ می ترسند که
دارای جهل هستند .
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ... (هر جاندارى چشنده [طعم] مرگ است) آل عمران/185
در این آیه
فرموده، هر موجودی مرگ را می چشد. همانند آن است که وقتی شما خواب خوبی می بینید
در بیداری می گوئید خواب شیرینی دیدم . همانگونه که وقتی حضرت ابا عبدالله الحسین
(ع) از قاسم بن الحسن سؤال می کند که مرگ نزد تو چگونه است؟ پاسخ می دهد (اهلا من
العسل) از عسل شیرین تر است .
هر چه این علوم بیشتر در جان ما بنشیند، نسبت به دنیا بی رغبت تر می شویم
. شهرت، مقام، پست، شهوت و پول، و امور دنیایی چیزهایی است که نسبت به آنها دل سرد
می شویم . البته این سخن به این معنا نیست که انسان نباید کار کند و زحمت بکشد ولی
باید طبق قاعده باشد .
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر شهوت نفس، لذت نخوانی / سعدی
ابوعلی سینا
در کتاب اشارات گفته اند : انسان دارای مرتبه طبع (طبیعت) که همان ادراکات حسی است
و بعد ادراک خیالی و ادراک عقلی است . این ادراکات حسی پائین ترین ادراکات ماست.
لذت و عذاب ادراک خیالی بسیار بیشتر از ادراک حسی است و همینطور لذت و عذاب ادراک
عقلی بسیار قویتر از ادراک حسی است . درک ما در دنیای مادی محدود است، در عالم
خیال و عقل، درک بسیار وسیع می شود .
برای اینکه
بتوانیم سعادت و خوشبختی انسان را بفهمیم باید ابتدا به خود انسان شناخت پیدا کنیم
. اگر انسان را در همین محدوده دنیا ببینیم ، که سعادت چنین انسانی داشتن خانه های
آنچنانی و چند تا همسر و صدتا ماشین و کشتی و هواپیما است . اما اگر قرار باشد
انسان بعد از این دنیا در عوالم دیگری ادامه زندگی بدهد آنوقت دیگر خوشبختی ما در
عالم ماده محدود نمی شود . انسانی که محدود به این دنیا نیست پس خوشبختی آن هم
محدود به این دنیا نیست . اگر انسانی از لذات دنیایی استفاده کرد نمی توان به او
خوشبخت گفت، چرا که شاید در آن دنیا دچار عذاب باشد .
خوشبخت کسی
است که در همه عوالم (حسی، خیالی، عقلی) بالاترین لذت را ببرد .
اگر انسانی در
شرایطی قرار گرفت که بین لذت دنیا و آخرت باید یکی را انتخاب کند، عاقل آن کسی است
که لذتی را انتخاب کند که بیشتر و مداوم تر باشد، در نتیجه آخرت را انتخاب می کند
.
حضرت رسول (ص)
فرمودند: نسبت این دنیا به آخرت مانند حلقه ای است که در بیابان بیفتد . دنیا در
مقابل آخرت اینگونه است .
ما در عالم
بعد دیگر فنا ناپذیر هستیم . حالا اگر کسی بیاید لذت فنا ناپذیر را با لذت چند
ساله عوض کند بسیار کوتاه فکر است . انسان عاقل کسی است که اگر لذات حلال این دنیا
مانعی برای لذات عالم بعد نبود از آن استفاده می کند .
حضرت رسول(ص)
فرموده اند: مؤمن کَیِس است، زیرک است . یکی از خصوصیات مؤمن آن است که به یاد مرگ
است . چون کسی که به یاد مرگ نیست به دنیای مادی توجه دارد . یاد مرگ انسان را
آخرتی می کند .
لذات دنیایی
بسیار محدود هستند چون وقتی به آنها می رسی می بینی که هیچ چیزی نیست . انسان تا
وقتی به چیزی نرسیده، آن چیز برایش ارزش دارد و وقتی به آن چیز رسید دیگر برایش بی
ارزش می شود . علت هم این است که نفس ما «لایقف» است و نفس دنبال چیزی است که
سیرابش کند و امور دنیایی نمی تواند نفس را سیراب کند . لذا شما می بینید کسانی که
پولهای هنگفت دارند ولی باز به دنبال جمع آوری پول هستند، چرا؟ برای اینکه نفس
سیراب نمی شود .
حضرت رسول (ص)
فرموده اند : دو کس هستند که سیراب نمی شوند، یک طالب دنیا و دیگر طالب علم .
امام صادق (ع)
می فرمایند : «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب
به الجنان» (عقل آن چیزی است که خدا به وسیله آن پرستش می شود و بهشت به واسطه او
بدست می آید ) اصول کافی/ج1/ص8
شما هر چه را
که بدست می آورید مربوط به همین دنیاست .
«الدنیا حُلم و
الآخرة یقظة » (دنیا خواب را ماند و آخرت بیداری را) شرح نهج
البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 326
شما در خواب،
خود را در مقامی مانند یک شاه در قصری باشکوه و کنیزکانی زیبا می بینید و یکدفعه
از خواب بیدار می شوید و متوجه می شوید هیچ یک از چیزهایی را که دیده بودید واقعیت
ندارد . این مانند وقایع بعد از مرگ است که وقتی انسان، به دنیای دیگر رفت می بیند
که هیچ خبری از دنیای مادی و القابی که در دنیا داشت، نیست و انسان خود را می بیند
به همراه آن چیزهایی که در نفسش انباشته شده . آن چیزی که در آن عالم به کار انسان
می آید فقط علم و عمل است .
بچه ها یک
بازی می کنند به نام دزد و پلیس، که عده ای جمع می شوند و یکی را پلیس می کنند و
دیگری را دزد . الان هم که بزرگ شده ایم جمع شده ایم و یکی را رئیس جمهور می کنیم
و دیگری را نخست وزیر . اینها کودکانی هستند که فقط قدشان بزرگتر شده است .
اینها همه
امور اعتباری است که مردم برای خودشان خیال پردازی کرده اند و در دنیای بعد
هیچکدام از این عناوین اعتباری ندارد .
انسانی که علم
و معرفت ندارد حیوانی است با هوش، حالا در هر مقام و پستی که می خواهد باشد .
حضرت علامه
حسن زاده (حفظه الله) فرموده اند: اگر کودکان خاک بازی می کنند مگر پیران به چه
کار مشغولند ؟
کودکان ماشین
بازی می کنند، وقتی بزرگ شدیم ماشین بزرگتر می خریم . کودکان خاک بازی می کنند،
بزرگ که شدیم برج سازی می کنیم .
کسی که دارای
علم و معرفت نیست همان بچه ای است که فقط توقعش بیشتر شده .
انسانیت انسان
فقط به علم و عمل است .