بسم الله الرحمن الرحیم
در مبحث گذشته گفتیم که یک کمال دهنده ای باید شیء را به کمال برساند. حال ارتباط این کمال دهنده با شیء چگونه است؟ و چگونه این شیء را به کمال می رساند ؟
همه آثاری که ما در خودمان و محیط اطرف مشاهده می کنیم از علم و دانش است . همه آثار از ظهورات علم است .
« ... هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ...» (آیا کسانى که مى دانند و کسانى که نمى دانند یکسانند) زمر/9
دانایی با نادانی برابر نیست . چون دانایی، دارایی و نادانی، نداری است . عالِم چیزی دارد که جاهل ندارد .
در هر رشته ای که پیش می رویم، می بینیم که چه برکات عظیمی از این علم در حال بُروز است .
حال این عالِم، علم خود را از کجا کسب می کند و چگونه این علم را به دست می آورد ؟
وقتی که استاد از طریق صحبت یک مطلب علمی را بیان می کند و ما به آن مطلب گوش می دهیم، علم استاد دچار نقصان و کمی نمی شود، چون علم مادی نیست که با بخشیدن بخواهد کم بشود بلکه مجرد است .
آیا کسب علم بدین گونه است که صحبت های استاد از دهانش خارج و در گوش شما وارد می شود ؟ وقتی هوا از طریق ریه در حنجره ما قرار می گیرد و به تارهای صوتی و مخارج حروف برخورد می کند، حروف پدیدار می شود که وقتی با هم ترکیب می شوند تشکیل کلمه را می دهند . صوت تموج هواست . استاد با صحبت کردن هوا را تموج می دهد و این موج به پرده گوش ما برخورد کرده و از طریق سلسله اعصاب به مغز منتقل شده و نفس آنرا درک می کند .
آیا این علمی که استاد بیان می کند روی موج هوا سوار شده به گوش شما وارد می شود ؟ آیا این موج، حامل یک چیزی به نام علم است ؟ وقتی علم، مجرد است پس دارای زمان و مکان نیست و گفتیم که هر جنس مجرد، ظرف مجرد می خواهد و اثبات کردیم که مغز ما ظرف علم نیست .
شما وقتی کتابی را میخوانید و علمی را بدست می آورید، در اینجا چگونه علم را کسب می کنید؟ چشم شما به یک سری حروف برخورد می کند و حروف، مرکبی است که بر یک صفحه سفید پخش شده و شکل هایی به خودش گرفته، آیا علم درون این حروف یا این مرکب است ؟ اگر یک حیوانی این کاغذ را بخورد صاحب علم می شود؟ اگر کسی این کتاب را با خود حمل کند، آیا آن فرد حامل علم است ؟ در اینجا که استاد نیست که بگوئیم علم در مغز یا قلب استاد است .
در زمانی که مطلبی را در یک فایل صوتی گوش می دهید، آیا در آن فایل، علم وجود دارد ؟
گفتیم که فکر ، حرکتی است به سوی دانسته ها و از چیدن آنها در کنار هم مجهول خود را بدست می آوریم. حال وقتی تنها در منزل بر روی یک مسئله علمی در حال فکر هستید و مطلبی را که نمی دانستید، می فهمید، اینجا که غیر از خودتان کس دیگری نبود، نه استادی، نه کتابی، نه نواری و خودتان هم که علمی نداشتید، اینجا چگونه صاحب علم شدید ؟
هر اکتشاف و اختراعی و هر کسی که مطلبی را بدست می آورد، گویا از یک جایی به او علم داده می شود و انگار کسی به او علمی را می دهد .
چون علم مجرد از ماده است و ظرف مجرد از ماده را میخواهد و وقتی من مطلبی را می فهمم که چه استاد بگوید، چه نوار گوش بدهم، چه کتاب بخوانم و چه فکر کنم ، این علم از جایی به من داده می شود . استاد، نوار، کتاب، تفکر، همه اینها، من را برای گرفتن علم یاری می کنند و مُعد(کمک کار) من هستند .
شما وقتی در رابطه با یک مسئله ریاضی فکر می کنید، یک نتیجه فلسفی یا نجومی را کسب نمی کنید. شما وقتی در یک مطلبی فکر می کنید در همان زمینه صاحب علم می شوید و در همان مسیری که فکر می کنید علم به شما افاضه می شود .
استاد وقتی حرف می زند و ما می شنویم دارد ما را در یک مسیری حرکت می دهد و در همان مسیری که در حرکت هستیم ، به شرط استعداد و مستعد بودن ما، علم، از یک منبعی افاضه می شود . دستگاه وجودی ما در معرض امواج علم قرار می گیرد، مانند رادیویی که وقتی در مسیر امواج قرار می گیرد شروع به پخش همان امواج می کند .
وقتی استاد صحبت می کند، نوار گوش می دهیم، کتاب می خوانیم، تفکر می کنیم، اینها هیچکدام به ما علم نمی دهند، و اینها فقط کمک کننده هستند .
حاجی سبزواری در منظومه می فرمایند : «حقیقت این است که از عالم قدس حقایق افاضه می شود و کمک کار او فکر است» .
علم، منبعی برای خودش دارد که وقتی من مستعد شدم از آن منبع علم، افاضه صورت می گیرد .
هر کسی، چه علوم مادی و چه معنوی را کسب می کند از عالم قدس آنرا بدست می آورد و ما اسم این مُخرج نفس، از نقص به کمال را (عقل فعال) می گذاریم .
یک کسی در زمینه ریاضی و یا شیمی و فیزیک و یا پزشکی حرکت می کند ، که در همان زمینه صاحب علم می شود .
در شریعت به این عقل فعال، (جبرائیل) می گویند .
شما دیده اید که حیوانات کارهایی را انجام می دهند، بدون اینکه از کسی تعلیم گرفته باشند . به اینها می گویند علوم غریزی. غریزه چیست ؟ شما ماهیانی را می بینید که هزار کیلومتر را طی می کند تا تخم گذاری کند، بعد همانجا می میرند، بچه این ماهی وقتی سر از تخم بیرون می آورد همان مسیر هزار کیلومتر را بر می گردد تا به آبهای فلان منطقه برسد و بعد زمان تخم ریزی مجدداً همین هزار کیلومتر را طی می کند . حالا این مسیر را چه کسی به این ماهیان بدون اینکه راهنما داشته باشند، آموزش داده ؟ آیا نه این است که این علم از جایی به او داده می شود ؟
بچه هر حیوانی که متولد می شود میداند که چه چیزی را بخورد، این را از کجا می داند؟ اسپرمی که مسیری را دقیق طی می کند تا به تخمک برسد تا لقاح انجام شود، این مسیر را چه کسی راهنمایی می کند؟
درختان از کجا می دانند که برگهایشان باید چه شکلی باشد و چه میوه ای بدهند ؟
« وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ ...» (و پروردگار تو به زنبور عسل وحى کرد) نحل/68
در قران به این گونه امور می گوید : (وحی) و ما به آن (غریزه) می گوئیم .
عقل فعال به اندازه ظرفیت هر موجودی که مستعد است به آن علم را افاضه می کند .
قبلاً گفتیم که ظرف باید با مظروف خودش هم سنخ باشد . ظرف علم هم باید هم سنخ علم باشد، ما نمی توانیم در لیوان علم بریزیم و چون علم مجرد است پس نفس ما مجرد از ماده است . حال آن کسی که علم را به ما افاضه می کند و حامل علم است هم باید مجرد از ماده باشد . پس آن حقیقتی که به ما علم می دهد مجرد از ماده و زمان و مکان ندارد و محیط بر همه جا و همه علوم در او جمع اند، که در هر رشته ای که فکر می کنید آن علم، افاضه می شود . کافی است که استعداد باشد، چه کافر و بت برست و چه مؤمن و خداپرست، همه صاحب علم می شوند و هیچ بُخلی هم از آنطرف نیست . ما فکر می کنیم، استاد برایمان صحبت می کند، کتاب می خوانیم تا آماده بشویم که از آنطرف علم را بگیریم . در استعدادهای ما اختلاف هست ، شخصی با یک کلمه حرف زدن مطلب را می گیرد و برای شخص دیگر اگر یک ساعت حرف بزنیم باز هم مطلب را متوجه نمی شود . شخص اول استعداد قویتری نسبت به شخص دوم دارد . شخص اول نسبت به استعدادی که دارد ، افاضه، سریعتر انجام می شود . شخصی که استعداد کمتری دارد باید فکر بیشتری بکند ، هر چه استعداد قویتر زحمت کمتر است.
انسانی که بدون فکر کردن نتیجه را بدست می آورد، در شریعت به این شخص (فراست) می گویند .
« اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّه»( هر مؤمنى داراى فراست و هوشیارى مخصوصى است که بنور خدا مىبیند) بحارالانوار/ج2/ص 112
هر چه کانال وجود ما پاک تر و راهی که ما اتصال داریم به عقل فعال، قوی باشد به فراست نزدیک تریم .
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم (مولوی)
انسان در ابتدا با فکر به عقل فعال متصل می شود، حال هر چه این اتصال قوی باشد، می شود (فراست)، قویتر بشود، می شود (الهام)، و اگر باز هم قویتر بشود، می شود (وحی) .
هر کسی در هر مسیری حرکت کند، عقل فعال به او افاضه می کند . اما برای اینکه بتوانی از این منبع علم، علوم حقیقی را که به کار آخرت می آید را کسب کنی، باید شرایط و آدابی که در دین و شریعت گفته شده را دارا باشی تا به اندازه ظرف وجود خودت بهره ببری .
استاد فکر کردن را به ما می آموزد تا بدانیم در چه زمینه ای باید فکر کنیم . انسان دست مایه فکری می خواهد، انسان با تفکر به مطالبی می تواند نائل بشود که در عبادت برایش حاصل نمی شود ولی طهارت و عبادت باعث می شود که انسان در سایه عقل فعال پرورش یابد . این چنین انسانی دیگر دنبال آرزوهای باطل نیست .
«إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ»(اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند) تغابن/15
بعضی ها (اموال) را جمع مال گفته اند ولی بعضی به (امیال) معنی کرده اند . خواسته ها و آرزوهای شما هم آزمایش هستند، چرا که برای بدست آوردن خواسته ای، آیا شما به سمت گناه می روید یا نه ؟
انسانی که الهی شد، خواسته ها و آرزوهایش هم الهی می شود .