وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

نفس را مشغول بدار
که اگر آن را مشغول نکنی
او تو را مشغول می کند

------------------------
با همه باش ولی بی همه باش .

با همه بودن بلحاظ اینکه مخلوق
خدایند و خداست دارد خدایی می کند.

بی همه بودن یعنی از جهت حدود و
قیودشان دوری جستن است که
انسان را برای دنیایشان می خواهند
و در محدوده حدودشان خطرناکند.



حضرت علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (حفظه الله)

پیوندها

۱ مطلب با موضوع «شرح معرفت نفس :: حرکت - 2» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

در مبحث گذشته نتیجه گرفتیم که شیء ناقص با حرکت به سمت کمال میل می کند . اگر شیء دارای کمال بود، دیگر حرکت معنا نمی داد و میشد تحصیل حاصل که تحصیل حاصل محال است . یعنی انسان چیزی را داشته باشد و بخواهد دومرتبه آن را بدست بیاورد .

مُعطی شیء باید واجد شیء باشد و نمی تواند فاقد او باشد . وقتی کسی چیزی را می خواهد به دیگری بدهد باید آن چیز را داشته باشد . زمانی که شما پول ندارید نمی توانید به دیگری پول بدهید . یکی از استدلات تجرد نفس هم همین مطلب است که ما شعور داریم و ماده شعور ندارد . از اجتماع اشیاء بی شعور، شعور بوجود نمی آید . مانند اینکه از اجتماع صفر، صفر بوجود می آید و عدد بوجود نمی آید . پس نتیجه می گیریم شعوری که در ما هست غیر مادی است و مُعطی شیء نمی تواند فاقد شیء باشد .

در مبحث گذشته گفتیم که هر شیء یک صراط مستقیم برای خود دارد . این گیاه مسیری را که طی می کند تا به کمال برسد، صراط مستقیم همان گیاه است . حال مُخرج (خارج کننده)  این گیاه از نقص به کمال کیست ؟ یا بهتر است بگوئیم چه کسی این کمال را به این گیاه می بخشد ؟ کسی که این کمالات را به گیاه می بخشد خودش واجد آن کمالات هست .

در حرکت طبیعی سنگی را مثال زدیم که از بالای کوه به طور طبیعی بطرف پائین حرکت می کند که دارای مسیر منظم هم نیست . ولی موجودات عالم بر اساس یک نظم خاصی حرکت می کنند . اگر این حرکت از خودشان باشد که باید یک درختی دارای برگهای متفاوت با اندازه های مختلف باشد، در حالی که می بینیم همه موجودات با یک برنامه مشخصی حرکت می کنند . خود انسان هم دارای برنامه خاصی است . تا زمانی که در رحم مادر است بوسیله بند ناف تغذیه می کند ، در رحم، اکسیژن از طریق ریه نمی گیرد ولی به محض اینکه به دنیا می آید ریه ها شروع به حرکت می کنند . ما چه خبر داریم که چگونه داریم بزرگ می شویم ؟ من فقط این را می فهمم که گرسنه می شوم، تشنه می شوم، خوابم می گیرد، خسته می شوم . بقیه بدن باید چگونه رشد کند ؟ در هر کدام از اندام بدن که نگاه کنی می بینی که دارای یک مهندسی پیچیده است .

«وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (و در خود شما پس مگر نمى ‏بینید) ذاریات/21

تخم طاووس را نگاه می کنی، دارای زرده و سفیده است. حرکت می کند و به کمال می رسد، تخم را می شکند، یک پرنده با انواع و اقسام رنگها بیرون می آید .

همه نظام هستی یک پارچه در حرکت است . حرکت دهنده کیست ؟ حرکتی با این دقت و نظم ؟

ذره، ذره اتم را که نگاه می کنی، همه دور یک محور میچرخند، یکی از این ذره ها اگر از مدار خودش خارج بشود یک انفجار اتفاق می افتد .

آن حقیقتی که این کمالات را بر همه موجودات می بخشد، خودش باید دارای همه این کمالات باشد .

پس نتیجه می گیریم که یک موجودی قاهر و محیط بر این عالم است و ذره ذره این عالم را در مسیر کمال خودش هدایت می کند .

هر گیاه که از خاک روید 

وحده لا شریک له گوید

همه موجودات به سوی کمال و تکامل حرکت می کنند، ولی چرا به سوی نقص نمی روند ؟!

پس تار و پود این عالم را یک محرکی دارد حرکت می دهد که هم علم دارد، احاطه دارد، قدرت دارد، حیات دارد که به آن خدا می گوئیم .

آیا خدا هم حرکت می کند؟ گفتیم که حرکت فرع بر احتیاج و نقص و نداری است، چون ندارد حرکت می کند. پس شیء که حرکت می کند ناقص است و در شیء کامل حرکت معنا نمی دهد . برای حرکت احتیاج به محرک هست، حالا آن محرک کیست؟ آیا محرک خودش حرکت می کند یا ساکن است ؟

این محرک نمی تواند ماده باشد، چون این محرک خودش محیط بر همه اشیاست و قبلاً گفتیم که ماده هویت واحده ندارد، ماده اصلاً حضور ندارد، ماده احاطه ندارد، در حالی که این محرک، محیط بر عالم ماده است مانند نفس ما که محیط به بدن ماست . پس این محرک، غیر مادی و مجرد از ماده است . ثانیاً اگر این محرک مادی بود، ماده خودش حرکت می کند و به همین دلیل ماده فقیر و ندار است در حالی که محرک خودش می بخشد و احکام ماده (طول، عرض، ارتفاع، رنگ، بو، وزن و ...) را ندارد .

حرکت برای آن محرک قابل تصور نیست . چون او کامل است، پُر است، یا به تعبیر قرآنی (صمد) است .

یک دیگر از اقسام حرکت، فکر است . در تعریف فکر می گویند: (الفکر حرکة الی المبادی و من المبادی الی المراد) فکر حرکتی است به سوی مبادی و از مبادی به سوی مراد (نتیجه و مقصد) . فکر حرکتی است به سوی معلومات و از معلومات پی بردن به مجهولات . شما وقتی فکر می کنید ابتدا معلومات خودتان را در نظر می گیرید و آنها را در کنار هم قرار میدهی و بعد به نتیجه می رسی . لذا با فکر کردن مجهولات خودمان را پیدا می کنیم و علم بدست می آوریم . در فکر هم ما احتیاج به مُخرجی داریم که ما را از نداری به دارایی برساند . وقتی ما فکر می کنیم و علمی را که نداشتیم و بدست می آوریم ، چه کسی آن علم را به ما میدهد ؟

حال که حرکت، خروج از قوه به سوی فعل است و فکر هم حرکت است، پس مبداء جهان هستی که محرک همه عالم است و آنها را به کمال خودشان می رساند ، ساکن است .

ما فکر می کنیم چون نمی دانیم ، و چیزی را بدست بیاوریم . اگر به شما بگویند پنجاه میلیون پول می خواهی یا یک ماشین 206 ؟ شما فکر می کنید و مبلغ 206 را با مبلغ نقدی بالا و پائین می کنید و در نتیجه ماشین 206 را انتخاب می کنید . اما اگر به شما بگویند یک میلیون را میخواهی یا یک ماشین 206؟ بلافاصله می گوئید ماشین 206 . در مثال دوم چون علم شما بیشتر است سریع تر حرکت می کنی . و در جایی که علم شما کمتر است کندتر حرکت می کنید و باید معلومات را در کنار هم بچینید تا به نتیجه برسید .

آن مُخرج که مجرد از ماده و منبع همه کمالات و علوم است، چیزی برایش مجهول نیست که بخواهد فکر کند .

کسی که می گوید این کار را انجام بدهم یا آن کار را؟ جهل دارد که کدام کار بهتر است .

پس آن مُخرج، نباید فکر و شک و تردید و پشیمان شدن داشته باشد . و اینگونه موارد به ساحت قدس ربوبی راه ندارد .

این مُخرج، که این اشیاء را در مسیر کمال خودشان هدایت می کند باید پیوسته با اینها باشد، که اگر یک لحظه از کنار اینها دور شود دیگر حرکت معنا نمی دهد .

پس وقتی می گوئیم آن حقیقت، خالق این نظام هستی است نه اینکه او یک روزی این عالم را خلق کرده و به حال خود رها کرده باشد . بلکه دَم به دَم و لحظه به لحظه، کوچکترین ذره این عالم تحت ربوبیت آن خالق یکتا در حال رشد است و هیچ موجودی از صراط مستقیم خودشان جدا نمی شوند .

یک لحظه خدا از ما جدا نیست.


علیرضا مترصد