وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

نفس را مشغول بدار
که اگر آن را مشغول نکنی
او تو را مشغول می کند

------------------------
با همه باش ولی بی همه باش .

با همه بودن بلحاظ اینکه مخلوق
خدایند و خداست دارد خدایی می کند.

بی همه بودن یعنی از جهت حدود و
قیودشان دوری جستن است که
انسان را برای دنیایشان می خواهند
و در محدوده حدودشان خطرناکند.



حضرت علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (حفظه الله)

پیوندها

۱ مطلب با موضوع «شرح معرفت نفس :: ادراکات حسی،خیالی، وهمی در نفس مجرد» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

در مبحث گذشته بیان کردیم که در عالم ماده واحد حقیقی نداریم. ماده یک هویت و یک شخصیت ندارد، در حالی که «من» یک نفرم، یک واحدم، یکی هستم . لذا انتقال پیدا می کنیم و متوجه می شویم که علم ما نزد «من» ماست .

امام علی (ع) می فرمایند: العلم وحشی ان لم تکتبه یمشی (علم وحشی و فرار است) .

پس باید به دریافت های علمی پابند زد و مطالب را نوشت تا اگر مطلبی از خاطر رفت بتوان به آن رجوع کرد.

علم چیست ؟ این را ابتداعاً بگوئیم که تعریف با شرح الاسم فرق دارد . اگر به کسی بگوئید خورشید چیست؟ و بگوید: خورشید همان آفتاب است. این یعنی شرح الاسم . شما بر روی خورشید یک اسم دیگر گذاشته اید . وقتی می گوئیم خورشید را تعریف کنید، باید گفت خورشید یک جرم آسمانی است که دارای حرارت و نور است، تابش نور آن به زمین می رسد و ...

علم یعنی حضور یا حصول صورت یا مفهوم شیء در نزد عالم . مثلاً مفهوم «قدرت» را تصور کنید ، این قدرت صورت ندارد، یا «محبت» این صورت ندارد . حالا اگر آن مفهوم یا معنا در نزد ما حاضر شود به آن علم می گوئیم . شما وقتی این لیوان را می بینید، صورت آن در نزد شما حاضر می شود و می گوئید به صورت این لیوان علم پیدا کردم و یا اینکه از یک شیء برای شما تعریفی می کنند و شما به معنای آن شیء پی می برید.

سؤال این که است که وقتی این لیوان می خواهد حاضر شود در کجای «من» باید ظاهر بشود ؟

آیا در مغز من؟ آیا این لیوان در مغز من جای می گیرد؟ یا مثلاً یک خانه، این خانه باید صورتش در نزد من حاضر بشود که من به آن علم پیدا کنم، آیا صورت این خانه در مغز من جای می گیرد ؟ صورت این خانه چگونه میخواهد در نزد مغز من حاضر بشود؟ شاید بگویند: صورت این خانه بسیار کوچک شده و در مغز من جای می گیرد، می گوئیم آنوقت این مغز من این خانه را به اندازه کوچک شده آن می بیند، در حالی که من این خانه را به همین بزرگی می بینم و درک می کنم . مشکل دوم این است که اگر فرض کنیم شیء کوچک شده به مغز می رود، حالا مغز چطور باید آنرا درک کند ؟ اگر بگویند : سلول، می گوئیم : سلول که ماده است و حضور ندارد و خود سلول از هزاران ملکول درست شده، کجای آن سلول این خانه می خواهد حاضر بشود ؟ ماده خودش از خودش غایب است و این طرف دیوار از آن طرف دیوار غایب است، و هر چه ماده را کوچک کنیم باز هم بُعد و اندازه دارد و باز هم قابل تقسیم است . حالا این خانه که کوچک شده و می خواهد به مغز برود نزد چه چیزی باید برود، آنجا که همه از هم غایب هستند، در ماده چیزی به نام «من» نداریم، این خانه در نزد چه چیزی می خواهد حاضر بشود ؟ آن سلول چگونه این خانه را درک و می بیند؟ پس نتیجه می گیریم که علم مربوط به مغز نیست .

این در باره صورت، اما در باره مفهوم و معنا چطور؟ مثلاً محبت، قدرت و ... اینها در مغز ما چگونه اند ؟ مفهوم و معنا صورت ندارد که در جایی قرار بگیرد و یا کوچک و بزرگ بشود . آیا شما می توانید یک مقدار محبت یا علم ، یا قدرت را در این لیوان بریزید ؟ اینها که حجم و اندازه و شکل ندارند، پس چگونه می خواهند در مغز من قرار بگیرند؟ مغز من هم یک ظرف است فقط شکل و سلولهای آن با لیوان فرق می کند . آیا علم و محبت را می توان نصف کرد؟ ولی مغز را می شود نصف کرد . اگر قرار باشد علم در مغز قرار بگیرد، چون می توان مغز را نصف کرد پس دانش را هم می شود نصف کرد . در حالی که ما در نزد خود حاضریم ولی ماده حضور ندارد . پس ظرف علم غیر مادی است و مغز ظرفی برای علم نیست .

ما دارای قوه ای هستیم که در ما صورتگری می کند که به آن قوه خیال می گوئیم . مثلاً شما در ذهنتان یک مثلث، مربع، خانه ای را ترسیم می کنید، آیا این صورتهایی که در ذهنتان درست می کنید وجود دارند یا خیر؟ وجود دارند، چون شما آن را درک می کنید . ما در قوه خیال هم گوش داریم، چشم داریم ، لامسه داریم . بطور مثال شما با خودتان حرف می زنید که الان یک جایی بروم و بعد آن کار را انجام بدهم . شما صدای درون خودتان را می شنوید بدون حواس پنج گانه مادی . پس شما دارای یک گوش خیالی هستید که صدای خیال را می شنوید، یک زبان خیالی دارید که با آن حرف می زنید، چشم خیالی هم دارید که خیلی چیزها را در درون خودت درست می کنید . حالا این چیزهایی را که در خیال خودتان درست می کنید مثلاً یک کوه، این کوه کجاست؟ اگر این کوه در بیرون من باشد، من چگونه می توانم درک کنم؟ در حالی که با چشم مادی آنرا نمی بینم، پس آن کوه کجاست؟ اینها همه دلیل بر این است که ما موجودی هستیم غیر از این بدن، آن «من» ما غیر از این بدن است. این «من» موجودی است غیر مادی .

شما همه آسمان را تصور می کنید، این آسمان در قوه خیال شماست، در نفس و جان شماست. ما باید به این آسمان علم داشته باشیم تا بتواند در قوه خیال حضور داشته باشد . پس این در درون «من» است .

حالا این «من» چقدر بزرگ است؟ «من» همه آسمان را تصور می کنم، پس همه آسمان در درون شماست. تا وقتی شما به خیالات توجه دارید این صورتها وجود دارند ، به محض اینکه ما توجه مان را برداریم این صورتها نیست می شوند . این هم یکی از مراحل تجرد نفس است .

شما وقتی خواب می بینید این هم از قوه خیال شماست و در خواب آن صورتها ساخته می شود. ما در خواب آسمان، زمین، ماشین، باغ و ... می بینیم و چه چیزهایی که می شنویم، می بوییم، لمس می کنیم، که اینها همه در قوه خیال و در خود ماست . صورتهای خیالی مجرد  از ماده هستند چون اگر ماده بودند جا نمی شدند . در عالم ماده اگر بخواهی خانه ای را در این خانه بسازی باید اول این خانه را خراب کنی و بعد یک خانه دیگر جایش بسازی، ولی شما در این خانه نشسته اید و خانه دیگری تصور می کنید، چون خانه ای که تصور می کنید چون ماده ندارد مزاحم نیست.

ادراکات صورتهای غیر مادی به عهده قوه خیال است . حتی ادراکات وحی با قوه خیال صورت می گیرد.

قوه خیال همانند تلویزیون است. گاهی فیلم های هجو نشان می دهد و گاهی تفسیر قرآن نمایش میدهد .

همانگونه که کسی می تواند با قوه خیال گناه کند ، کس دیگر هم می تواند دارای قوه خیال پاک باشد .

ما قوه دیگری هم در خودمان داریم که کار این قوه، درک معناست و دارای صورت نیست . بطور مثال وقتی من دستم را روی سینه ام می گذارم و خم می شوم، شما از این حرکات من (احترام) متوجه می شوید .

یعنی یک قوه ای در درون شما هست که از این حرکات پی به یک معنا می برد . وقتی کسی انگشتش را با دندانش می گزد، شما از این حرکت (تأسف) را می فهمید . کسی به شما لبخند می زند، می گوئید دارند مرا مسخره می کنند و یا کسی به شما لبخند می زند، می گوئید از خوشحالی لبخند زد، و یا کسی لبخند می زند، می گوئید لبخند تلخی زد .

قوه ای که از حرکات به معنا پی می برد، قوه واهمه یا وهم نام دارد. کار قوه وهم ادراک معانی جزئیه است .

قوه وهم در حیوانات هم وجود دارد. همانطور که یک سگ محبت و غضب صاحبش را می فهمد، پس معنا را درک می کند .

ما یک ادراک حسی داریم که با آن می شنویم، لمس می کنیم، می بوییم، می چشیم، که همین ادراکات حسی توسط نفس هم انجام می شود . مرتبه دوم ، ادراکات خیالی است که با آن موجوداتی را درک می کنید که صورت دارند ولی ماده ندارند، مرتبه سوم ، ادراکات وهمی است که ادراکات معانی جزئیه است و دارای صورت هم نیست .


علیرضا مترصد