وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

وادی معرفت

دروس معرفت شناسی که توسط استاد معظم جناب آقای محمد مهدی معماریان شرح گردیده است

نفس را مشغول بدار
که اگر آن را مشغول نکنی
او تو را مشغول می کند

------------------------
با همه باش ولی بی همه باش .

با همه بودن بلحاظ اینکه مخلوق
خدایند و خداست دارد خدایی می کند.

بی همه بودن یعنی از جهت حدود و
قیودشان دوری جستن است که
انسان را برای دنیایشان می خواهند
و در محدوده حدودشان خطرناکند.



حضرت علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (حفظه الله)

پیوندها

۱ مطلب با موضوع «شرح معرفت نفس :: اثبات نفس مجرد» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

ساکنان کشتی از خواب بیدار شدند و هر کس مشغول کار خودش شد . تا اینکه یکی از ساکنین کشتی سؤالی برایش پیش آمد که در این اقیانوس پهناور به کجا می رویم ؟

از ملوان پرسید، گفت نمی دانم . از ناخدا پرسید، گفت نمی دانم. از دیده بان و آشپز پرسید، گفتند نمی دانیم . به همین دلیل یک علامت سؤال در این کشتی پدیدار شد که ما داریم کجا می رویم ؟ پس از مدتی این سؤال به دست فراموشی سپرده شد و هر کس رفت سراغ کار خودش .

این داستان وصف ساکنان ما زمین است که بر روی کشتی زمین سوار شدیم و در این دریای پهناور فضا در حرکتیم ولی هیچ کس از خودش نمی پرسد که ما داریم کجا می رویم ؟ ما در این دریای پهناور چه می کنیم ؟

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم

واقعاً ما کجایی هستیم ؟ و اینجا چکار می کنیم ؟ و اینجا کجاست ؟ و ما کی هستیم ؟

این سؤالاتی است که اگر به جواب برسیم به معرفت دست پیدا کرده ایم .

برای رسیدن به جواب به اشیاء کنار خودمان توجه می کنیم . می بینیم که این اشیاء دارای طول، عرض، عمق، رنگ، بو و وزن را دارا هستند و هیچ شیء را نمی بینیم که دارای این مشخصات نباشد . در میان موجوداتی که می بینیم برای آنها اسم می گذاریم . اسم این اشیاء را می گذاریم جمادات . موجوداتی دیگر می بینیم که  گذشته از مشخصاتی که گفتیم، آنها دارای رشدو نمو هم هستند و حرکت نمایی دارند، تغییر شکل می دهند، تغییر رنگ میدهند، تغییر حجم می دهند و خواصی دارند که بقیه ندارند . ما اسم اینها را می گذاریم نباتات یا گیاهان . 

باز که دقت کنیم موجوداتی می بینیم که علاوه بر مشخصات جمادات و نباتات ، دارای احساسات هم هستند . احساس گرسنگی، تشنگی، ترس، دشمنی و دوستی را دارا هستند . اسم این دسته از موجودات را هم حیوانات می گذاریم .

در میان حیوانات موجودی هست که همه خصوصیات را دارد ولی خصوصیتی دیگر دارد که آن علم ، آگاهی، هوش، معرفت و عقل است.

این ساختمانهایی که می بینیم، پیراهنی که تن شماست، فرشی که زیر پای شماست و ... اینها همگی ساخته علم است . علم نبود اینها ساخته نمی شد . پس نتیجه می گیریم علم اشرف از همه خصوصیات است و متوجه می شویم علم از جنس مواد  نیست چون اگر این عقل و شعور از جنس مواد بود، مواد دیگر هم باید این را دارا باشند . اگر به بزرگی باشد، کوه از ما طول و عرض و عمق بیشتری دارد و او هم باید دارای عقل و شعور می بود .

این خصوصیات ما انسانها چیست؟ آیا این خصوصیات از جنس ماده است ؟ آیا این خصوصیات دارای طول و عرض و عمق است ؟ آیا یک چیز غیر مادی است ؟

اگر ما حالات خودمان را بررسی کنیم می بینیم که می خوابیم. وقتی می خوابیم چشم ما بسته است، گوش ما نمی شنود، لامسه لمس نمی کند، بویایی کار نمی کند، چشایی از کار می افتد . ولی می بینیم که خواب می بینیم . در خواب می بینیم، می شنویم، می بوییم و لمس می کنیم در حالی که خوابیم .

این کسی که در خواب می بیند، می شنود، می بوید و درک می کند، این «من» است .

اینجا یک انتقالی حاصل می شود و آن این است که این «من» ، این بدن نیست .

اگر از شما بپرسند که وقتی کسی می گوید این پیراهن من است، این خانه من است، این ماشین من است، این من کیه ؟ آن شخص بدن خودش را نشان می دهد و می گوید این من است . اگر بپرسیم در خواب که این بدن از کار افتاده ، شما در خواب می گوئید من دیدم و در خواب چشم شما که بسته بود، پس چه جور دیدی ؟ پس شما کسی هستی غیر از این بدن . ثانیاً شما در خواب یک بدنی برای خودت می بینی و می گویی در خواب راه رفتم، حرف زدم، لباس تنم بود، خودت را جوان می بینی و یا پیر می بینی و برای خودت یک بدنی می بینی که غیر از این بدن است.

همانطور که این بدن مادی ، من تو نیست شاید آن بدنی را هم که در خواب می بینی ، من تو نباشد .

پس آن من کیست ؟ آن من کجاست ؟

نکته دیگر اینکه وقتی شما خواب می بینی، آن موجودات کجا هستند ؟

خواب می بینید به خانه عمو رفته اید، ولی خانه عمو این شکلی نبود و شکل دیگری بود . آن جاهایی که شما در خواب می بینید کجا هستند ؟ و چجور آنها را می بینی ؟

اگر این من داخل بدن شما محبوس باشد ، آن صورتهای در خواب که در بدن مادی ما جای نمی گیرند . اگر آن صورتها بیرون از بدن مادی ما هستند، آنها را چگونه می بینیم در حالی که چشمان ما بسته است ؟

من چگونه می بینم چیزهایی که بیرون از بدن من هستند ؟

این من کیست ؟ چیست ؟

این «من» که شما می گوئید، کجای بدن شماست ؟ می گوید : از نوک سر تا پائین پا .

سؤال می کنیم وقتی شما در زیر آفتاب قرار می گیرید رنگ پوست شما تغییر می کند ، آیا رنگ من شما هم عوض می شود ؟ می گوید: نه، «من» سر جایش هست . رنگم عوض شد، «من» عوض نشدم .

پس رنگ شما جزء «من» شما نیست . اگر رنگ شما جزء من شما بود باید رنگ من شما هم تغییر می کرد.

سؤال می کنیم زمانی که شما به سلمانی میروید و موهای خودتان را از ته می تراشید ، آیا من شما عوض می شود ؟ می گوید: نه، من سر جایش هست . اگر من عوض میشد که دیگر این خانه و ماشین مال من نبود .

پس موهای شما هم جزء من شما نیست .

سؤال می کنیم زمانی که شما ناخن هایتان را می گیرید، آیا من شما عوض می شود ؟ می گوید : نه .

پس ناخن های شما جزء من شما نیست .

سؤال می کنیم اگر بندی از انگشت شما قطع شود، یا دستتان از مچ قطع شود، و یا شما یک دست خودتان را از دست بدهید، و یا شما دو دست خودتان را از دست بدهید، آیا من شما عوض می شود ؟ می گوید : نه .

سؤال می کنیم ما که هر چیزی را که از شما گرفتیم، گفتید «من» هستم، پس این من کجاست ؟

پس شما، نه مو هستی، نه دست هستی، نه پا هستی . می گوید : این من همان مغز است .

می پرسیم : این من کجای مغز است ؟ آیا در همه مغز است ؟ الان بخشی از مغز را جراحی می کنند و گاهاً برمی دارند، پس من شما نمی تواند در همه جای مغز باشد . می گوید: این من در قسمت مرکزی مغز است .

می پرسیم: این من شما چند نفر است؟ می گوید: من یک نفرم، یک هویت هستم، یک موجود هستم.

می پرسیم: این مغز از هزاران هزار سلول درست شده و همه این سلولها زنده هستند ، غذا میخورند، نکاح می کنند، بچه دار می شوند، می میرند. شما کدام یک از این سلولها هستید ؟ می گوید: من در آن سلول مرکزی هستم که همه سلولها با آن در ارتباط هستند .

می پرسیم: آن سلول مرکزی از چند هزار ملکول ایجاد شده، شما کدام یک از ملکولها هستید؟ شما گفتید که یک نفر هستید در حالی که اینها هزاران هزار ملکول است . می گوید : من در آن ملکول مرکزی هستم .

می پرسیم : آن ملکول مرکزی از ذرات اتم تشکیل شده است که همه آن ذرات پیرامون یک هسته در گردش هستند . پس من شما کجاست ؟

می بینید که «من» را در ماده نمی توانیم پیدا کنیم . این «من» محیط به همه بدن است .

پس نتیجه می گیریم این «من» غیر از این بدن است . «من» یک چیزی غیر از جسم ا ست و این «من» احکام جسم را ندارد .

ما گفتیم که «من» یک نفر است ، بیائیم بررسی کنیم که آیا در این عالم اجسام اصلاً ما یک نفر داریم ؟

ما یک واحد حقیقی داریم و یک واحد اعتباری . واحد حقیقی مثلاً می گوئیم یک نفر انسان، اما یک زمانی می گوئیم یک لشگر .

اگر شما بگوئید من می خواهم این یک لشگر را ببینم و با این یک لشگر حرف بزنم . به شما می گویند که یک لشگر که یک نفر نیست بلکه این یک لشگر از سه تیپ درست شده و هر تیپ از سه گردان تشکیل شده و هر گردان از سه گروهان تشکیل شده و هر گروهان از سه دسته درست شده و هر دسته هم از بیست و یک سرباز درست شده .  پس این یک لشگر واحد اعتباری است .

اما وقتی شما می گوئید «من» ، این من یک نفر است که واحد حقیقی است . حالا باید ببینیم ما در عالم ماده واحد حقیقی داریم ؟

شما می گوئید این یک دفتر است ، این دفتر یک واحد اعتباری است چرا که این دفتر از برگهای مختلف تشکیل شده که در کنار هم قرار گرفته است . حتی یک برگ این دفتر هم واحد اعتباری است چرا که از ملکولهای مختلف تشکیل شده که وقتی در کنار هم قرار بگیرد تشکیل کاغذ می دهد . یک برگ واقعیت ندارد و این ملکولها هستند که شده اند یک واحد . اگر یک ملکول از این برگ را جدا کنید می بینید که این یک ملکول هم از اتم های مختلف تشکیل شده . و حتی اگر یک اتم را هم بشکافیم به ذراتی ریزتر برخورد می کنیم که آن ذرات ریز هم اندازه دارند و وقتی چیزی اندازه داشت می شود آنرا کوچک تر هم کرد .

متوجه شدیم که ما در ماده یک واحد حقیقی نداریم، در حالی که من خودم را می بینم که یک نفر هستم.

پس نتیجه می گیریم که من اصلاً ماده نیستم . پس «من» خصوصیات ماده شامل طول، عرض، عمق، وزن، رنگ و ... را ندارم و این بدن من است که دارای این خصوصیات است .

ما وقتی می خوابیم حواس پنج گانه از کار افتاده اند ولی ما در خواب می بینیم، می شنویم و خود را در مکانهایی مشاهده می کنیم.  اگر بگوئیم مکانها از ما بیرون است که چگونه می توانیم وقتی چشمان ما بسته است آنرا درک کنیم پس مکانها در درون «من» ماست . پس انسان می تواند بدون چشم و گوش چیزهایی را ببیند و بشنود . پس این «من» ماده نیست، لذا جا هم نباید داشته باشد . آیا می توانیم بگوئیم این «من» کجای بدن است ؟ اگر بگوئیم این «من» کجاست آنوقت ماده است . پس نمی توانیم بگوئیم این «من» در جسم است، یا در سر است، یا در قلب است . چون مکان مربوط به ماده است پس «من» محدودیت مکانی ندارد .

شما تشنه اتان می شود، چه کسی آب می خواهد؟ آب را که بر می داری، در همان حال یک ندای درونی به شما می گوید روزه هستی این آب را نخور . آن کسی که می گوید آب را نخور چه کسی است ؟ آن کسی که می گوید تشنه هستی بخور چه کسی است ؟ آن کسی که می گوید بخور و آن کسی که می گوید نخور «من» شماست .

ما سه برهان را شرح دادیم . یکی «من» که ماده نیست و ما بوسیله «من» ادراک داریم. با برهان خواب اثبات کردیم که تن ما یک جایی افتاده ولی «من» می شنود، می بیند و ... که از همین جا اثبات معاد می شود . و برهان دیگر از طریق بدن بود که اگر موی کسی، ناخنش، دستش، پایش را از دست بدهد باز هم «من» او سرجایش هست . پس آن «من» چیزی غیر از این بدن شد . برهان سوم هم از طریق واحد حقیقی و واحد اعتباری بود . در واحد حقیقی دیدیم که «من» یک واحد حقیقی ام ولی در ماده واحد حقیقی وجود ندارد و واحد اعتباری است .

در مثال ارتش باید بگوئیم که این ارتش را باید یک فرمانده ای هدایت کند و در ماده هم که واحد حقیقی پیدا نکردیم و در این بدن که شامل دست، چشم، گوش، مغز، قلب، پا و ... هست، این بدن را چه کسی رهبری می کند؟ این «من» است که رهبری و هدایت می کند تن خود را .

در کتاب حکما آمده است که اعرابی با شترانش می رفت که شتری بر زمین نشست و بلند نشد و مُرد . هر چه اعرابی این شتر را تکان میداد می دید که شترتکان نمی خورد ، لذا دور شتر شروع کرد به گشتن و گفت : ای شتر تو که دُمت سرجایش است، پاهات که هست، دست هایت که هست، گوشهات که هست، چشم هات که هست، دندانهایت که هست، پس چرا تو حرکت نمی کنی ؟ چه چیز از تو کم شده که حرکت نمی کنی ؟

با مُردن وزن کسی تغییر نمی کند .

با این داستان متوجه شدیم که «من» و «جان» دارای وزن نیست .


علیرضا مترصد